تحلیل کهنالگویی داستان پادشاه و کنیزک
2010
داستان پادشاه و کنیزک آیینه تمامنمای روایتهای داستانی مثنوی است، روایتی که محل تجلی خاطره نژادی انسان (کهنالگوها) از نماد عشق در ناخودآگاه جمعی مولانا است. نماد عشق در داستان پادشاه و کنیزک، نیرویی است که معنای خودآگاهی، یعنی ادراک و صور مواد اولیه را فراهم میآورد تا پادشاه جان مولانا به یاری این نماد به فرایند فردیت برسد. در این جستار سعی بر آن است تا با بررسی عناصر روانشناسی تحلیلی یونگ، نمادهای کهنالگو را که از حافظه جمعی نوع بشر به ناخودآگاه جمعی مولانا ارث رسیده است، در داستان پادشاه و کنیزک تحلیل کنیم. حاصل بحث چنین است که کهنالگوی عشق همراه با نمادهای کهنالگوی من، خود، سایه، نقاب، پیر دانا، ناخودآگاه فردی و جمعی در پیوند با خواب و رؤیا، پادشاه را از حیطه خودآگاهی به ناخودآگاهی میکشاند و پادشاه در جریان برخورد با درونش با مواجهه خودآگاه و ناخودآگاه در روند کسب فردیت، بار دیگر متولد میشود و به نقل از مولانا «زاده ثانی» میگردد.
- Correction
- Source
- Cite
- Save
- Machine Reading By IdeaReader
0
References
0
Citations
NaN
KQI